-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1393 17:37
These fragments I have shored against my ruins ااین پارهها را دیواری ساختهام برابر ویرانیهایم ت.اس. الیوت
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 22:53
کلمات همیشه این قدرت را ندارند که انسان های بسیار خوشحال یا بسیار غمگین را ارضا کنند، پس آخرین راه بیان خوشحالی زیاد و غم زیاد سکوت است. آنتوان چخوف
-
نگاهی به فیلم گرگ وال استریت اسکورسیزی
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1392 16:43
گرگ پلاستیکی وال استریت اسکورسیزی با گرگ وال استریت نشان داد که باید خاطرات راننده تاکسی را فراموش کرد. دنیا دنیای جدیدی ست. مانده ام یک آدم چقدر می تواند تغییر کند. دیالوگ های فیلم چنان زننده و رکیک اند که بهتر می بینی فیلم را صامت تماشا کنی یا قیدش را بزنی. این دیالوگ ها هیچ کارکردی در روند فیلم ندارند صرف نشان دادن...
-
مهاجران و مجاوران
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 01:08
در سپیده دم روز 21 آذرماه در جاده ی نائین تصادفی رخ می دهد. یک ماشین پژو به یک مینی بوس برخورد می کند بعد مینی بوس به زانتیا می زند و زانتیا به پراید می خورد و همه گی تصمیم می گیرند که در حریقی جمعی بسوزند. 15 تن در میان این آتش جان باختند. از این 15 تن 13 نفر افغان بودند که در ماشین پژو محبوس بودند تا به سمت مرز...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 آذرماه سال 1392 16:13
اتهام به خود پتر هاندکه «من سخن گفتم. من به زبان آوردم. من چیزهایی را که دیگران فکر می کردند به زبان آوردم. من چیزهایی را که دیگران به زبان می آوردند فقط فکر کردم. من نظر عموم را به زبان آوردم. من نظر عموم را تحریف کردم. من در جاهایی که سخن گفتن توهین به مقدسات بود سخن گفتم. من در جاهایی که بلند سخن گفتن عین بی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 آذرماه سال 1392 09:38
آمریکا وجود ندارد. پیتر بیکسل سالها پیش با خواندن مجموعه داستانی عجیب به زبان نویسنده ای مشتاق شدم که جور دیگری به دنیا نگاه می کرد. زبان او زبان ایده آل من برای بیان یک ماجرا بود. اما چیزی که همچنان در من سوال ایجاد می کرد نام مجموعه بود...آمریکا وجود ندارد...ده سال بعد خواندن مجموعه داستان پیتر بیکسل دیشب به مفهوم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 21:18
داستان بعیدِ تبعید 1 در کودکی ام تصویری هست. تصویری شگرف که سالها در گوشه ای از ذهنم همواره دهان می گشود به بیان و ناکام باز به خموشی فرو می رفت. مردی که گوشه ی خیابان افتاده بود و مشتی سکه اطرافش می درخشید. من در میان راه رسیدن به دبستان به چنین تصویری رسیده بودم. مردی که آن طور خمیده بر روی کارتنی در میان سکه ها می...
-
گفتوگوی «سامان آزادی» با «هادی کیکاوسی» نویسندهی «خط فاصله»
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 18:13
شورشی های درد، شورشی های مسرت سامان آزادی :هادی کیکاووسی نویسنده مجموعه داستان قابل تاملِ «خط فاصله» است. اهل بندرعباس است و حالادر ایتالیا زندگی میکند. لذتبخش است گپزدن با آدمی که اهل تجربه است. هم با نمایش «فرار به ماه» برگزیده جشنواره اسکیناپ کوزوو شده، هم 67 روز از بندرعباس تا شهر وان ترکیه رکاب زده. شاید به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1391 12:09
فقط آدم های قصه ها واقعی اند. باقی چیزها قلابی است . " بیلی وایلدر "
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1391 16:46
«من نیستم، بلکه بودم.» کونتین/خشم و هیاهو/فاکنر. سالهاست این عبارت با من زنده گی می کند. در ابتدا به دشواری می فهمیدمش. بعد اندک اندک زمانی که من خود بخشی از این عبارت شده بودم- و چه دیر- خوب هضمش کردم. خام بودن در برابر چنین گزاره ای گناهی نابخشودنی ست.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 22:05
ادبیات واقعی همین است. سالها پیش این گذاره ی ماندگار را از زبان احمد شاه مسعود خوانده بودم. در هفته نامه ی مهر. و حال کم کم به این حرف احمد شاه نزدیک می شوم ادبیات همین است او در کنار راوی مطلب به دشتی خالی اشاره کرده بود که پشتش دشمن کمین کرده بود.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 21:42
تیله ی سیاه یا حکایت کوتاه آجر ناپزی که مبتلا به زخم روان بود من همیشه از کوره در می روم. از ابتدا این گونه نبود. از ابتدا گمان بر بهبود امور داشتم اما هر چه بیشتر می گذشت می دیدم که تمام این تدارک برای قرار گرفتن در دیوار بلند است. دیواری که هر روز بلند و بلند تر می شد به توسط آجرها. دانستن این بیهوده گی باعث می شود...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مردادماه سال 1391 11:42
گل ها گیلاس داده اند نگاهی به مجموعه داستان خط فاصله هادی کیکاووسی نشر چشمه روزنامه فرهیختگان نهم مردادماه 1391 مریم دانشور عطار نیشابوری شاعر و عارف بزرگ ایران زمین می گوید قصه چیست؟ از مشکلی آشفتن است و آنچه نتوان گفت گفتن است. نویسنده ی مجموعه داستان خط فاصله دقیقاً مترصد ایجاد چنین ایده ای ست. در تمامی نه داستان...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 00:48
6+1 گزینه پیرامون اختراع مرگ 1 رابرت بیلز یکشنبه اش را اینگونه آغاز کرد. لباس پوشید. قهوه خورد و به پرنده گانی خیره شد که گرگ و میش دم صبح توی آسمان می پریدند، بعد با خودش فکر کرد حالا در اُهایو باید شب فرا رسیده باشد. وقتی اُهایو را آهسته آهسته -همچون گام های مست یک اسب شوخ- شب فرا می گرفت پنجوالی رو به روشنی می رفت....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 03:50
رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ [ای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 07:20
به افتخار دیوانهها، متفاوتها، انقلابیها، دردسرسازها، مهرههای گردی که در سوراخهای مربعی جا نمیشوند، آنها که دیدشان متفاوت است. آنها چندان علاقهای به قوانین ندارند، و هیچ احترامی برای وضع کنونی قائل نیستند. میتوانید از آنها نقل کنید، با آنها مخالفت کنید، از آنها تجمید کنید یا بد بگویید امّا تنها کاری که...
-
محمد البوعزیزی
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 01:24
محمد بو عزیزی ۲۰۱۱ - ۱۹۸۴ محمد بوعزیزی. جوانی که با شعلههای آتش، ملتش را از تاریکی رهانید. تونس نور آزادیش را مدیون پوست متورم از درد این جوان است که چون خورشیدی تمام وقت مردمش را بیدار کرد. او به نمادی از مقاومت در تونس و دیگر کشورهای عربی تبدیل شده. آزادی سرودش را اول بار بر پوست تو خواند البو عزیز.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 دیماه سال 1389 00:48
نقطهی کور ما نگران بودیم. نگران رانندهای که نمیآمد هی و برف انبوه میشد بر جان من و مسافرانی که نشسته خیره بودند بر جادهای که هیچ نداشت الا مه و برف و کولاکی که به در و پیکر آن ماشین بیجانِ اوراق میزد. راننده رفته بود جایی که بشود توضیح داد دبهی خالی را توی هوا، تکان دادنش را حالی کرد که بنزین لازم است و بنزینی...
-
در برابر چشمان مار کبرا
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 14:35
سالها قبل در رودکی، از آن دست رودکیهای توی پستوهای امیرآباد خوانده بودمش و به نیش کشیده بودم کلماتش را و چه قدر کلنجار رفته بودم تا کشف خود را برای خود نگه دارم که لذتهای آدمی منحصر به ذهن میشود و همچون چمدانی از عتیقه با خود حمل می کنی و بروز نمیدهی غنیمت را و من در آن روز مبدا چنین بودم. امروز در جایی این...
-
نگاهی به فیلم "هارمونیهای ورکمایستر" به تقلای بلاتار
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 02:39
در چشم راست نهنگ در سرمای سخت سال 1945 بود که ارتش سرخ شوروی مجارستان را اشغال کرد. کنفرانس یالتا که به کنفرانس تقسیم جهان معروف شد، اروپا را به بلوک شرق و بلوک غرب تفسیم کرده بود و مجارستان طبق این کنفرانس و پیمان پاریس جزو غنائم روسها به شمار میرفت. کشور تحت نفوذ شوروی قرار گرفت. سه سال بعد و درفوریه 1948 حزب...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آذرماه سال 1389 21:28
Jules Supervielle (1884 - 1960) جنبش این اسبی که سر چرخاند چیزی دید که هرگز کسی ندید بعد ادامه داد به چریدن در سایه ی درختان اوکالیپتوس. این نه انسان بود نه درخت نه مادیان نه خاطره ای از باد حتا این که می جنبید میان شاخ و برگ. این همان چیزی بود که اسب دیگری بیست هزار قرنی پیش از او، در همین لحظه ناگهان که سر چرخاند،...
-
کی شود این روان من ساکن اینچنین ساکن روان که منم
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 06:59
24 09 57 ۶۷ ۲۷ ۱۲
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 13:49
ساعدی از زبان ساعدی برای دوم روز آذر، سالباشِ گوهرمراد تنها نوشتن باعث شده که دست به خودکشی نزنم من در اول زمستان 1314 روی خشت افتادم. بچه ی دوم پدر و مادرم بودم. بچه ی اولی که دختر بود در یازده ماهگی مرده بود. و از همان روزی که دست در دست پدر، راه قبرستان را شناختم. همیشه سر خاک خواهر می رفتم که قبر کوچکی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 آبانماه سال 1389 18:17
.... صورت من بر یک قسم است: همین قسمی که حالا دارد براین کلمات شماتت میکند صورت یک قسم بودهام را از روی دستم که بر دو قسم است برمیدارم و به فوارههای کوچک نقرهای خیره میشوم که بر شیشه میزند دست راست محصول همین ابدیت است دست را سترگ از چهره برمیدارم و به تاریکی انگشتان خیره میشوم که بر شیشه تک میزنند با ریتم...
-
صحرای تاتارها
شنبه 8 آبانماه سال 1389 00:06
ما هیچوقت ندیدیمشان. اما میگفتند هستند. میگفتند جلوتر توی همین کوهها که حالا کنارش چادر زده بودیم و توی عکس هویداست کمین عبوریها را کردهاند. میگفتند فرقی برایشان نمیکند، میزنند. تک تیراندازهاشان هر که را که از این جاده عبور کند میزند و به ما تابلویی را نشان دادند که آبکش بود از تعدد عبور گلوله از فلز آبیش....
-
تنهایی یک نویسندهی دو استقامت
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 00:25
نگاهی به کتاب از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم هاروکی موراکامی مجتبی ویسی نشر چشمه چاپ دوم چند وقتیست که شب ها میدوم. دویدن برای من همانند دوچرخهسواری لذتی دارد که تعریف کردنش شاید آنقدرها به دل کسی مربوط نشود چون حوزهای کاملن خصوصی را در بردارد که شامل تفکرات آنی و کلماتیست که به هنگام دویدن یا رکاب زدن در...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 مهرماه سال 1389 00:55
یادش بخیر پاییز عکس:بروژ آکره ئی پاییز 84
-
روایت و اندوه ته هایش
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 01:33
روایت و اندوهته هایش برای جان پریشی راوی مستعد به ذات رنج راوی جدن محصول طی طریقت است و جدن زمانی میتواند به نتایج قابل قبول در امر روایت برسد که خود مضمون طریقت باشد در جهان جدی مضمونها و روایتها. به گونهای که بتواند از طریق کلمات ادا شده به توسط زبان محصول نهایی را به گونه ای ترویج دهد که در نهایت بتوان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 05:18
امشب باران بارید شبنم و من در کوچه های بن بست بودم برگشتم. تو آنجا ایستاده بودی. ایستادم. تو در درگاه به من خیره بودی. نشستم. باد موهایت را توی هوا می برد. خفتیدم. خواب ترا دیدم که زعفران از گوش هات آویخته بودی غلطیدم. هنوز زعفران ها شبیه آفتابگردان می درخشیدند خندیدم. کتابی از کیفت در آوردی به من دادی. گریستم. تو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 15:41
HOPE