-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 17:40
سه دقیقه مانده به چهار ابر هایی هستند که نمی بارند تکه تکه می شوند سه دقیقه مانده بود به چهار. من گم شده بودم. پیشتر از این بارها گم شده بودم اما این بار واقعن گم بودم و قرار بود کسی پیدایم کند در آن فرودگاه گل و گشاد. آمدم بیرون. راننده ی تاکسی مرا اشتباهی گرفته بود. سه دقیقه مانده بود به چهار. تب داشتم. چیزی گلویم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 مردادماه سال 1389 21:06
افتتتاح سایت خیشخانه با سرمقاله ی درخشان کورش اسدی : بعد مدتها خواندن کلمات کورش غنیمت است.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 تیرماه سال 1389 18:07
شمردن معکوس دندان فقر پیشکشی بعد دستی پیرهنم را کشید. من توی خودم بودم و تند قدم برمی داشتم تا به بازی برسم. می خواستم ببینم اسپانیا چه گلی بر سرش خواهد زد و از چه نوع. سرچهار راه مرادی بود که آن دست برون شد و مرا متوقف ساخت. یک پسر بچه بود. یک پسربچه ی کوچک با لباسی که از فرط عرق به تنش چسبیده بود. گفت:« یکی بخر» و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 تیرماه سال 1389 17:29
آ دم را پرسیدند که " از روزگار عمرت کدام وقت خوشتر بود؟ " گفت: آن دویست سال که بر سنگی برهنه نشسته بودم و در فرقت بهشت نوحه و گریه می کردم. گفتند: چرا؟ گفت " زیرا که هر روز بامداد جبرئیل آمدی و گفتی ملک تعالی می گوید: ای آدم، بنال، که من که آفریدگارم ناله و نوحه ی تو دوست می دارم. تفسیر سوره ی یوسف احمد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 13:39
« رویش » عبدالعلی عظیمی از چاکِ گریبانت تلخ و گس برگ و علف چه عطری داشت همان گونه که جامهها را میکنیم و پراکنده میکنیم گرداگرد بستر ما را هیچ اختیاری نیست تا تن معاوضه کنیم پس آغوشِ تو آغوشِ من شد و آغوشِِ من آغوشِ تو آغوشِ تو آغوشِ من. شانههای من دو کاسۀ زانویِ برآمدۀ تو بود و بر شکمِ ما شبپرهای از تب پوست...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 20:18
نگاهی به داستان سگ گنده ی خانه ی آجر قرمز نوشته ی هادی کیکاووسی نورافشانی یک موقعیت مصطفی مستور مجله ی ادبیات و فلسفه سگ گنده ی خانه ی آجر قرمز محصول تمرکز و برجسته سازی یک وضعیت و کوشش برای نورافشانی کردن آن موقعیت است. از این منظر این داستان اثری هنرمندانه، چندلایه و در عین حال سهل و ممتنع است. استقرار شخصیتها در...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 تیرماه سال 1388 12:52
دوباره سعی کن، دوباره شکست بخور، بهتر شکست بخور. ساموئل بکت
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 14:55
نامت را فراموش کردهام ملوسینا ، لورا ، ایزابل ، پرسهفونه ، ماری . تو همهی چهرههایی و هیچیک از آنان . تو همهی ساعاتی و هیچیک ازآنان. ( پاز )
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 15:36
قاطع ترین حقیقت من شک بود. سموئل بکت روانپریش با ترس از سقوط سر میکند اما "ترس بیمارگونه از سقوط ترس از آشوبی است که پیش از این تجربه شده (رنج ازلی) ... و لحظاتی هست که یک بیمار نیاز دارد به او بگویند سقوط، که ترس از آن زندگیاش را به فلاکت کشانده، پیش از این رخ داده". به نظر میرسد که، اضطراب عاشق هم این...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1388 13:02
درد های من... احمد رضا احمدی اگر نمی خواهی بر تیره بختی من گواهی دهی خواهش دارم روبه روی من نمان، عبور کن، کوچه را طی کن و در انتهای کوچه محو شو، همان گونه که آدم های خوشبخت محو می شوند. من حتی ظرفی میوه نداشتم که به مهمان تعارف کنم، آمد- نشست- جراحت و زخم های مرا دید و رفت- در سکوت ما دو سه شاخه ی شمعدانی گل دادند...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1387 13:31
پرندهگان سرخی که با من دویدهاند برای علی تسلیمی مردی که شرافت کلمه بود چهرهام تیر میکشید. درد را گذاشته بودم روی شیشه تا فراموش کند. فراموش نمیشد. یاد انگشتانش بودم. انگشتانی سرخ. لاک سرخ. سرخ هم که نه عین فلق بود یا شفق؛ چه فرق میکرد؟ توی سرخیاش دانههای ریز نقرهای بود. گفتم. گفتم عین غروب، غروبی در زمستان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 دیماه سال 1387 17:28
پروانهی سنگی در رادیاتور مرا دیدند. در روزی بارانی؛ هنگامی که پیچیده در پالتوی کهنهی روسیام از کشاکش پیادهرویی که همهاش آکنده از قطرات باران بود و خاطراتی که اندکاندک همچون آن رشِ بیرحم بر سرم میبارید. کنار کیوسک ایستاده بودند؛ آن کیوسک رنگارنگ مطبوعاتیِ انباشته از تنقلات مفرح و انگار در انتظار منِ سر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1387 15:22
داستان بلند زوزه برای کسانی که زوزه را شنیدند
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1387 15:22
داستان بلند زوزه برای کسانی که زوزه را شنیدند
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 آبانماه سال 1387 17:51
سلام خورشید اصغر اکبری سلام خورشید شبانه بانوی گندم گون ساحل یخ مرغان شب در چشم های تو تخم گذاشته اند, خلیج فیروزه یی من به چمیدن در میایی هنگامی که باد بر لبانت می خواند چون هجاهای نا مفهوم واژه ای بی معنی تا از آن جمله ای بسازند پدر, پسر , روح القدس در بازار برده داران رهایم کردی و زمین به زیبائی من فخر می فروخت و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 مهرماه سال 1387 14:03
Arthur Rimbaud 1854-1891 گزیده ای از: Une Saison en enfer برگردان: فرزاد معایی نوبت ِ من. داستان یکی از دیوانه گی هایم. دیری بر این باور بودم که همه ی چشم اندازهای ممکن را در خود دارم، و نام های بزرگ در هنر نقاشی و شعر مدرن برایم مضحک بود. نقاشی های احمقانه را دوست داشتم، لنگه های در، دکور، پرده نقاشی بازاری، تابلوی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 14:16
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1387 14:32
دکان تنباکو فروشی فرناندو پسوآ ترجمه از پرتقالی: ریچارد زنیت فارسی : خلیل پاک نیا من هیچام هیچ وقت چیزی نخواهم شد نمیتوانم بخواهم چیزی باشم با اینهمه، همهی رویاهای جهان در مناست. پنجرههای اتاقام اتاق ِ یکی از میلیونها نفریاست در جهان که هیچ کس چیزی از او نمیداند (و اگر هم بدانند، چه چیزی را میدانند؟) شما...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 خردادماه سال 1387 16:01
The thrill is gone This is the end So why pretend ?And let it linger on The thrill is gone
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 خردادماه سال 1387 16:15
زوزه آلن گینزبرگ شعری برای کارل سالمون به فارسی: مهدی راد بخش1 من بهترین مخهای نسلام را دیدم که گشنه لخت و هیستریک از دیوانگی ویران شدند صبحها که خمار در خیابان کاکاسیاها به دنبال تزریقی سوزنده بودند، هیپیسترها با کلههایی فرشتهسا بیتاب برای اتصالی کهنملکوتی به دینام پُر ستارهی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 13:13
photo by:loic dazin از روزگار رفته حکایت
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 15:49
علفها تقویم را فراموش کردهاند من گلی میان گلها نبودم زنبورعسل اشتباهی روی من منشین به زردی تنم خیره مشو گول مخور این علفهرز عسل لذتبخشی برای کندویت نمیشود به گلها فکر کن و ساقههای ملتمس من ملتمس کسی نبودهام در تاریکترین شب سال روییدم و آفتاب میدانی که طفلکم مرا میخشکاند نیازمند چیزی نیستم و تنها همنشینم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 15:54
همچون کسی که در کشتی شکسته ای،از تیرکی در حال سقوط آویزان شده باشد. شاید اما، او ازآنجا نشانه ای به رهایی را بازیابد». والتربنیامین
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1386 16:44
به علی ذبیحی Mouth For War Revenge I'm screaming revenge again Wrong I've been wrong for far too long Been constantly so frustrated I've moved mountains with less When I channel my hate to productive I don't find it hard to impress Bones in traction Hands break to hone raw energy Bold and disastrous My ears can't hear...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1386 20:23
Pain Here I'm standing on the seashore She is gone, now she's gone All the angels praying for me As I fall, as I fall While I'm melting in the rain, deep in pain, she is so far Will we ever meet again as friends, after so long? To my nightmare with the devil I'll go strong, I'll go strong All my friends now try to...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 17:33
I Put a Spell on You I put a spell on you 'Cause you're mine You better stop the things you do I ain't lyin' No I ain't lyin' You know I can't stand it You're runnin' around You know better daddy I can't stand it cause you put me down I put a spell on you Because you're mine You're mine I love ya I love you I love you...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1386 15:43
Indipendence Day تبریک به آلبین؛کنترا؛اتا و شب های پریشتینا
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 دیماه سال 1386 16:53
خواهم رفت من ازاینجا خواهم رفت وفرقی هم نمی کند که فانوسی داشته باشم یا نه کسی که می گریزد ازگم شدن نمی ترسد. « بودلر »
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 16:06
Tom Waits
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 آذرماه سال 1386 17:24
دسامبر ماه آخرپاییز برای آلباین رفیق شب های روشنم بیرون برف می بارید.من تمام پرده ها را کشیده بودم.دیگران همه جا هستند هر چند که این جا آواها غریبه بودند با گوش.نمی فهمیدی و این تنها امتیاز بود برای قدم زدن در شبی برفی.قبلش در کافه ای کسی ترانه ای فرانسوی خوانده بود معنایش چنین بود: امشب برف می آید و تو دیگر برنمی...