-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1384 15:38
یک خبر خنده دار: نماینده بندرعباس جناب شهریار خان مشیری خواستار رعایت قانون و عدالت در رفتار با خبرنگار بازداشت شده نشریه تمدن هرمزگان شد. همین........
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1384 18:11
مردمان بادند عبدالله کیخسروی Abdoullah keykhosravi میگردیم در تودهای بی شکل بر گرد هسته هایی نامتعین میگردیم، با آرمانهای سخیفمان بر سر دست با ایده های نامربوطمان در سینه وسوالهاتی آماسیده بر لب و تردید... تردید در مورد استعمال چرمینه و کاپوت. *** مشکوک می زنیم مشکوک میپریم و مشکوک درمیآمیزیم در حایلی از چرمینه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 10:33
من مرگ را سرودی خواندم........ نامه دبیر سرویس پارلمانی " ایلنا"به محموداحمدینژاد ایلنا: دبیر سرویس پارلمانی خبرگزاری کار ایران" ایلنا" در نامهای سرگشاده خطاب به رییسجمهوری، خواستار اقدام ایشان برای آزادی الهام افروتن خبرنگار نشریه"تمدن هرمزگان" شد . متن کامل نامه مسیح علینژاد به محمود احمدینژاد، رییس جمهوری...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 بهمنماه سال 1384 16:15
این گربهی عزیز در جهان گربههای بسیاری وجود دارد.گربههایی که در کوچهها مشغول پاره کردن نایلونهای زباله اند،گربههایی که توی سطلهای آشغال زندگی میکنند، گربههای خانگی و گربههایی که روی دیوار نشستهاندو نق میزنند.برای من گربهی فرانکولا از نوع آخری ست- وی آنطور که خود نامیده یک گربه است. از نوع مظلومش و من تعجب...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 بهمنماه سال 1384 14:54
من و دوست کانادایی و غلام مارگیری و ماهی ها چند روزی را با رفقا و یک دوست کانادایی به اردکان رفته بودیم.اردکان با آن کوچه پس کوچه های خشتی و ترک خورده و باغ های انار و آب انبارهای تاریک. من نوار آوازهای زار غلام مارگیری را داده بودم به رفیق کانادایی.او حیرت زده ی این سوز بود و فضای اطراف هم قوز بالا قوز. من و رفقا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 دیماه سال 1384 15:15
۱ تمام این خیابان ها را گشته ام چه فرق می کند مستقیم بروم یا راست یا چپ همه چیز در حال غوطه خوردن در خودش است.......کاش همیشه برف می بارید. 2 یک بوس کوچولو را دیدم.هیچ وقت از سینمای فرمان آرا خوشم نیامده به گمانم ایشان باید منتظر ترکش های این فیلم از جانب ابراهیم خان گلستان باشد. 3 هنگامی که فلاکت اعلای سعادت جاری را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 دیماه سال 1384 16:43
دو شعر از عبدالعلی عظیمی که بسیار دوستش دارم « رویش» از چاکِ گریبانت تلخ و گس برگ و علف چه عطری داشت همان گونه که جامهها را میکنیم و پراکنده میکنیم گرداگرد بستر ما را هیچ اختیاری نیست تا تن معاوضه کنیم پس آغوشِ تو آغوشِ من شد و آغوشِِ من آغوشِ تو آغوشِ تو آغوشِ من. شانههای من دو کاسۀ زانویِ برآمدۀ تو بود و بر...
-
شاعران شکست خورده
جمعه 25 آذرماه سال 1384 16:51
به گمانم وقتش رسیده است که تکلیفم را با این حرف مشخص کنم. منظورم این گفته یا متلک همیشگی شعرا ست که همواره بیان میدارند نویسندگان شاعران شکست خورده اند. هرچند که معتقدم این امر آنقدرها ارزش ندارد که بخواهم خودم را به خاطر آن توی زحمت بیاندازم. من برعکس این حضرات فکر میکنم نویسندگان شاعران عاقل شده اند یعنی از مقطعی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 14:18
به علت آلودگی هوا تعطیل است
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آبانماه سال 1384 15:29
۱ امروز صبح داستان خروس به دستم رسید.از شوق و ذوق خروس یادم رفت از پستچی تشکر کنم.در را محکم به رویش بستم و نشستم به خواندمش. فعلن غرق خروسم و از حیرت زبان آن خروسک گرفته ام. باید از انوشه منادی که این کتاب را برایم فرستاد تشکر کنم.انوشه چند روزی با تیم فیلمبرداری نادر مقدس در بندرعباس بود و در مدت کمی که با او بودم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 14:48
پاره ای ازداستان بلند فاطی فاطی 1 آنشب من به رفقا نگفتم. نگفتم برای اینکه مطمئن نبودم.شاید این موضوع اصلن به من مربوط نمیشد وپی جوی قضیه ای دیگر بود.آنها فلافل هایشان را می جویدند و با دهان پر محو دست ها و تن او بودندکه داشت فلافل را در تابه زیر و رو می کرد. همیشه خودش تنها پشت آن گاری قراضه بود.تنهای تنها هم که...
-
فاطی
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 14:35
پاره ای از داستان بلند فاطی فاطی 1 آنشب من به رفقا نگفتم. نگفتم برای اینکه مطمئن نبودم.شاید این موضوع اصلن به من مربوط نمیشد وپی جوی قضیه ای دیگر بود.آنها فلافل هایشان را می جویدند و با دهان پر محو دست ها و تن او بودندکه داشت فلافل را در تابه زیر و رو می کرد. همیشه خودش تنها پشت آن گاری قراضه بود.تنهای تنها هم که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 آبانماه سال 1384 19:31
دیگه خسته شدم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مهرماه سال 1384 19:12
۱ چند شب پیش دچار تب و لرز شدیدی شدم .من تب را دوست دارم. تنها تب است که دروغ نمیگوید و از این حرفها.دوست ندارم از آن حالت رویایی خارج شوم. به ساختار آن کاری ندارم، به حرف دیگران کاری ندارم برعکس در چنین شرایطی خود را بسیار هم سالم نشان می دهم تا حرف و حدیثی در پی بدست آوردن مجدد سلامتی ام نباشد قرص و دارویی هم مصرف...
-
داستان
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1384 23:10
ماه و پلنگ از خانه بیرون زدم تا سیگار بکشم. خانه نمی تواند جای مناسبی برای کشیدن سیگار باشد توی آن محیط مستطیلی بسته خفگی به آدم دست می دهد و من هیچوقت فایده ی دود به سقف هف دادن را نفهمیدم. آدم می تواند دودش را توی آسمان بفرستد در ضمن قدم هم بزند خصوصن اگر شب مهتابی و پرستاره ای هم باشد. فرستادن دود توی یک شب پرستاره...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 مهرماه سال 1384 13:28
1 صحرای تاتارها را تمام کردم.حقیقتن غافلگیر شدم. راستش زیاد از بوتزاتی دل خوشی نداشتم. شصت داستانش را خانده بودم و نیمه کاره رهایش کرده بودم. اما صحرای تاتارها چیز دیگریست. فکر می کنم باید او را کامو یا حتا کافکای دوم بنامم.وضعیتی سیزیف وار بر این داستان حاکم است. یک پوچی تمام عیار.ستوانی که ازدل یک زندگی شهری به قلعه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 22:20
تنها کسی که ترکم نکرده نوشتن است فقط همین برایم مانده انگار که تا پایان هم باشد نوشتن نجاتم میدهد....از هراس بزرگ.....زیستن با دیگران....همیشه ازپشت این روزنه به دیگران نگریسته ام با آنان زیسته ام و در سه کنج این دخمه ی تار دوستشان داشته ام بی آنکه بفهمند ....بی آنکه بفهمند...تمام زندگی در اصل پروسه ی شکست است....خودم...