اهل هوا

نت نوشته‌های هادی کیکاووسی

اهل هوا

نت نوشته‌های هادی کیکاووسی

These fragments I have shored against my ruins

 ااین پاره‌ها را دیواری ساخته‌ام برابر ویرانی‌هایم  


ت.اس. الیوت




کلمات همیشه این قدرت را ندارند که انسان های بسیار خوشحال یا بسیار غمگین را ارضا کنند، پس آخرین راه بیان خوشحالی زیاد و غم زیاد سکوت است.

آنتوان چخوف

نگاهی به فیلم گرگ وال استریت اسکورسیزی

گرگ پلاستیکی وال استریت


اسکورسیزی با گرگ وال استریت نشان داد که باید خاطرات راننده تاکسی را فراموش کرد. دنیا دنیای جدیدی ست. مانده ام یک آدم چقدر می تواند تغییر کند. دیالوگ های فیلم چنان زننده و رکیک اند که بهتر می بینی فیلم را صامت تماشا کنی یا قیدش را بزنی. این دیالوگ ها هیچ کارکردی در روند فیلم ندارند صرف نشان دادن رکیک بودن یک کاراکتر که نباید گه توی دهانش چپاند مدام...اینکه می گویند این فیلم را براساس خاطرات یک شکست خورده ی وال استرت یعنی جردن بلفرت ساخته هم کمکی به تطهیر فیلم نمی کند. فیلم مشخصا در جهت تقدیس نظام سرمایه داری و سیستم نوین بانکداری طراحی شده. هیچ نشانی از بر علیه این دستگاه بودن در فیلم نیست. متاسفم که بگویم که حتا در رده ی فیلم های مبتذل هالیوودی هم نمی گنجد و متاسفانه نسل جوان با الگوبرداری از چنین مشخصه هایی بر ابتذال دنیای کنونی می افزایند. فیلم اخیر استاد اسکورسیزی- کیمیایی هالییود- مرا متاسف ساخت. به نومیدی ام افزود. گرگ ایشان بیشتر مرا یاد گرگ پلاستیکی انداخت که روزی در یک ساندویچی در یاسوج دیدم. به طرف گفتم گرگه؟ گفت نه شغاله ولی همه این اشتباهو می کنن که گرگه.

حالا حکایت ماست.

مهاجران و مجاوران

 

 

در سپیده دم روز  21  آذرماه در جاده ی نائین تصادفی رخ می دهد.  یک ماشین پژو به یک مینی بوس برخورد می کند بعد مینی بوس به زانتیا می زند و زانتیا به پراید می خورد و همه گی تصمیم می گیرند که در حریقی جمعی بسوزند.

 15 تن در میان این آتش جان باختند.

 از این 15 تن 13 نفر افغان بودند که در ماشین پژو محبوس بودند تا به سمت مرز بروند.

 برخورد مطبوعات ایران که اکنون مدعی آزادی اند فکر می کنید با این خبر چه بود؟ یا دیده نشد و از کنارش گذشتند یا در یکی از عجیب ترین اظهارنظرها  دیدم که طرف نوشته حادثه سازی قاچاقچیان انسان!! و بعد با آگراندیسمان کردن مرگ دو شهروند ایرانی!!! به راحتی از کنار مرگ 13 نفر گذشته بود.

 و من با خودم فکر می کنم که چطور حساب کرده ایشان؟ یعنی جان را کیلویی چند حساب کرده؟

یعنی اینقدر جان در نظر ایشان نازل و تخفیف خورده است یا که جان ها تقسیم می شوند به فرادست و فرودست؟

مسئله ی جالب تر این که ایشان برای پناهنده گان آفریقایی که در آبهای مدیترانه جان می سپارند سینه چاک می دهند شعر می سرایند و دستشان برسد کمپین هم می گذارند. اما چیزی که در کنار گوششان رخ می دهد هیچ تاثیری بر حسهای پنج گانه ی شان ندارد.

سالهاست که مهاجرین افغان در مسیر ترانزیتشان به اروپا از ایران می گذرند- اگر می توانستند ایران را دور می زدند- در این مسیر اتفاقات دهشتناکی برای آنان روی می دهد. اتفاقاتی که اغلب رسانه ها- حکومتی و غیرحکومتی- به راحتی از کنارش گذاشته اند.

و چیزی که سخت پریشانم می کند این است که این 13 نفر همه گی فاقد هویت بوده اند و اجساد ذغال شده شان بی هیچ نام و مشخصاتی رها خواهد شد.

و بعد تلخی دیگری از راه می رسد.

خانواده شان تا مدت ها بلکه سالها گمان می برند که آنها از مرزها گذر کرده اند و اکنون این فرزند یا شوی یا پدر، زنده گی خوب و خوشی در آنسوی مرزها دارد و در انتظار می مانند می مانند و می مانند و حال آنکه ایشان مدت هاست در خاکستر خویش غلطیده اند و باد تکه تکه از این تن مهاجر را به هوا می برد.