-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 آذرماه سال 1386 14:51
Priština
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 21:13
نمی خواهم بمانم راه می روم تنها دست در جیب پالتو با سیگاری که خیس است از این باران جاده ها دوباره پیدا شده اند من در پیچ کدام معبرم؟ چه تفاوتی می کند؟ برای چه باید فراموش کنم درد را....یک جایی لازم می شود.درست مانند آن شبی که دیدمش....من بی تفاوت سیگار می کشیدم و او خیره بود به لب های من که دود را پیچان می داد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 مهرماه سال 1386 20:17
هرجایی ها به زودی پنجاه سال گذشت.همه چیز از او آغاز شد وبا او هم خاتمه یافت. لیو ولچ همان شخص مورد نظر است.کسی که بعدها باعث شکل گیری گروهی شد که به بیت ها معروف شدند. نسل بیت. لیو ولچ در سال 1926 در اریزونا متولدشد.در جوانی با گری شنیدر و فیلیپ ولن که هر دو شاعر بودند آشنا و هم خانه شد.اما مهمتر از همه آشنایی او با...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مهرماه سال 1386 13:58
I'M LOSER I'M TOTAL LOSER
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 شهریورماه سال 1386 20:56
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 مردادماه سال 1386 19:53
http://bolandihayejolan.blogfa.com/
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 تیرماه سال 1386 17:34
تصمیم بگیر دیگر بنده گی نکنی و آن گاه آزاد خواهی بود. اتین دولا بوئسی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 تیرماه سال 1386 15:12
Roger Waters
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 18:03
سیصد به احمدمرادی؛ توفان گونو؛ وحسین برمایون ما منتظر موج هفت متری بودیم. میخواستیم قامتش را ببینیم وقتی فرو می ریزد روی شهر. روی سکوهای ساحل نشسته بودم. روی پله ها توی آن تاریکی خرچنگ ها بودند فقط و نور چرخان پلیس که روی ما می افتاد. ازبلندگوها مردم را دعوت می کردند به خانه نشینی به فرار تا 300 متری دریا. مکان امن را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 خردادماه سال 1386 14:57
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1386 17:32
بن بست هیچوقت آخر کار نبوده. اتفاقن بن بست ها همیشه جای دنجی بوده اند برای آسوده بودن برای خود بودن برای هیچ بودن.آیا واقعن لازم است که دست آویزی برای این زندگی بسازم؟ من دست می کشم و تنها به دیوار روبرو خیره می مانم. سعی می کنم بیشتر به خطوط آجرها خیره شوم به گچی فکر می کنم که ازلابه لای آجرها بیرون زده؛ مزه اش از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1386 14:16
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 06:17
تو داری منو می کشی به: پ.م.م گفتم: من به جهت های جغرافیایی شک دارم شاید اینور شمال باشه اصلن. از کجا معلوم؟ بذار راه خودمو برم. هیچ نمی گفت. به قوطی هایی خیره بود که در آب بالا و پایین میرفت.بد مستی اش توی سکوتش بود. همین طور می نشست زل می زد به یک گوشه. حالا داشت مجسمه ی شنی را نگاه می کرد که سر شب درست کرده بود و کف...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 فروردینماه سال 1386 03:40
"Glow" I show the scars of every fear and doubt I hurt myself to let the darkness out Out The days go by and nothing brings me joy The glow was strong when I was a boy But it's gone And the glow It goes So slow It goes Cracks appear and passion slips away Colours fade and turn to shades of grey Fade away If you knew...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 12:26
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1385 18:45
کتاب ها و روسپی ها- والتر بنیامین کتاب ها و روسپی ها را می توان به بستر برد کتابها و روسپی ها زمان را در هم می بافند، بر شب مانند روز،و بر روز مانند شب حکم می کنند نه کتاب ها برای دقیقه ها ارزش قائلند، ونه روسپی ها. اما آشنایی نزدیک تر با آنها نشان می دهد در واقع چقدر عجولند.همین که توجه مان به آنها جلب می شود، شروع...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1385 18:29
کتاب ها و روسپی ها والتر بنیامین کتاب ها و روسپی ها را می توان به بستر برد کتابها و روسپی ها زمان را در هم می بافند،بر شب مانند روز،و بر روز مانند شب حکم می کنند نه کتاب ها برای دقیقه ها ارزش قائلند، ونه روسپی ها. اما آشنایی نزدیک تر با آنها نشان می دهد در واقع چقدر عجولند.همین که توجه مان به آنها جلب می شود، شروع به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 بهمنماه سال 1385 18:02
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 بهمنماه سال 1385 17:58
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 13:46
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1385 20:15
آب که سر بالا برود قورباغه ابوعطاء می خواند. متن را بخوانید: ما متهم می کنیم * موضوع از این قرار است که مسعود اعتمادی عضو کانون هنربه تازگی درسفری به ایران مقداری پول به انجمنی ادبی که متعلق به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی بندر عباس است داده اند. شاید بد نباشد برای آنهایی که نمی دانند حوزه هنری سازمان تبلیغات...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 11:23
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 دیماه سال 1385 18:11
نویسنده وسگش نگاهی بی تفاوت به رمان تیمبوکتو- پل استر « ولی به نظرم رسید که از همه کس و همه چیز بی نهایت دور شده ام. گمان می کردم که از وانهادگی خواهم مرد ونه از گرسنگی. خوب می دانستم که کسی در بند من نیست؛ نه درزیر زمین؛نه روی آن ونه آن بالا ». پژوهش های یک سگ- کافکا حقیقتن این تصویر که مربوط می شود به استاکر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 دیماه سال 1385 16:06
کریم امامی در آشویتس اخیرن شنیده ام که خانم گلی امامی که بنده برای ایشان احترام زیادی قائلم در جایی فرموده اند که کتابخانه ی شخصی همسر فقیدشان کریم امامی را قرار است به کتابخانه ی دانشگاه تهران واگذار نمایند یا ببخشند یا هر چی حالا. من مطلب را دو سه بار بالا و پایین کردم فکر کردم که اشتباه می کنم یا اشتباه می بینم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 18:28
بر ما چه رفته است، باربد؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1385 20:01
آذر، ماه آخرپاییز
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 آبانماه سال 1385 15:44
اسب را در آغوش گیر
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 22:14
پاره ای از داستان مَد و مِه به سال زادِ ابراهیم گلستان ما آن قدرها هم وجود نداریم. بی بته ایم. بی بته بودن ما را مظلوم کرده است. مظلومیت هرگز دلیل حقانیت نیست. حقانیت کافی برای بردن نیست. بردن یک احاطه می خواهد. باید در نفس آقا شد. باید در ذهن روشن بود. باید بود. بی بته بودن، در واقع، نبودن است. تا وقتیکه کشک توی دکه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1385 01:29
در شبِ این خور « برای خور گور سوزان؛ تنها شاهد قدم زدن های شبانه ام » بعدها کنار همین خور سینه زدیم. کنار همین خور با همین سکوتی که تنها صدای جیرجیر پرندگان ریز توی آن می پیچید. پرندگان ریز سفیدی که هنوز هم اسمشان را نمی دانم، هنوزهم نمی دانم جیر جیر می کنند برای چه در شبِ آن خور . می پیچند برای چه در تن هم لابه لای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1385 02:21
من من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، می توانی هویت خودرا پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ کس نمیتواند. کاوه گلستان کاوه گلستان