تعطیلات همیشگی
pierrot le fou
خب یک چیزهایی توی این دنیا هست که بوسیله ی آن شب تو روشن می شود. عین یک آتشی که به آن پناه می بری.... دیشب برای من این گونه بود. فیلم را یکی از دوستان به دستم رساند. توی راه می دویدم. نفس نفس می زدم با دو حلقه سی دی که توی دستانم عرق کرده بود. بعد فیلم را گذاشتم توی دستگاه نباید وقت را تلف می کردم چون احتمالن حدس زده بودم که چه آشی برایم پخته. و پی یرو خُله توی دستگاه چرخید چرخید و مرا هم با خود چرخاند.بعد از مدت ها بود که فیلم خوبی می دیدم به واقع گدار به خوبی توانسته زندگی روزمره را به گه بکشد به توسط دو کاراکتری که همینطور می روند انگار که جهان در تعطیلات همیشه گی ست و آنها هم توریست هایی هستند که راحت از کنار قضایا عبور می کنند و تنها نظاره گر جهانند. وسط های کار یکی دوبار از فرط دیالوگ های به شدت گروتسک و انتزاعی کاراکترها به لرزه افتادم. گدار جهان را به هجو می کشد این دو به راحتی و با خونسردی آدم می کشند با هم می رقصند مست می کنند از عشق حرف می زنند و تحت تعقیب قرار می گیرند و در نهایت خسته می شوند...دنیا این بود؟ پس بزن بریم و خودکشی و..... آن ها توی باد می دوند.جهان تعطیل است و این تویی که جهان خودت را می سازی بابا جان....نمی توانم بیشتر راجع به این فیلم چیزی بگویم چون می ترسم که کلمات خرابش کنند...یک فیلم در انتظار گودویی به سبک گدار...داشتم فکر می کردم که چقدر خنده دار است که کیارستمی را با گدار مقایسه می کنند. او چه جهان بینی دارد و دوستان ما چه...از گل و بلبل و درخت تصویر گرفتن هم شد کار؟نه باباجان فیلم این نیست اگر می توانی مرا بلرزان وگرنه برو پی کارت... یک فیلم مثل پی یرو خُله با آن شکل و شمایل برای تمام تاریخ سینما بس است....من فقط همین را می خواستم. ممنونم آقای گدار که شبم را روشن کردی....
سلام کاکا ...خاشی؟...اگم حالا که ایهمه تعرف اتکردن باید یه نسخه با خودت بیاری ایطرف ...کربون کدت ...
بابا یکی از این فیلما رو برامون رایت کن تا شب ما هم روشن بشه
فیلم ... فضای بعد پنجم /...
با نوشته ای بر تکنیک " آنتی تز " به روزم . پیپ قرمز
شبت روشن شد تو که روز ما رو هم تاریک کردی
هادی گرامی، با داوریتان دربارهی گُدار و پی یرو خُله کاملاً موافقم. گدار یکی از «بزرگترینها» است. او هم ابزار سینما را بهخوبی میشناسد، و هم از یک جهانبینی ِ ژرف و انتقادی برخوردار است. فیلمهای او در واقع، درهمآمیختگی ِ
ایندو هستند! گُدار با بههم ریختن ِ ساختار و ژانر در فیلمهایش، بر آن است تا مناسبات و هنجارهای چیره بر جامعهی بشری را بهچالش بکشد. از همین رو نیز فیلمهایش از شیوههای رایج ِ فیلمسازی پیروی نمیکنند.
پ.ن: براستی که کنار هم نشاندن ِ گُدار و کیارستمی، تنها و تنها خندهبرانگیز است!
با دو رود دلم تنگ دستم خالی امیدی نیست جز شنیدن صدای شما
سلام.امسال جایت خالی بود.روز خبرنگار را میگویم صد شرف به سال قبل.سالن سوت و کور غدیر و ادمهایی که مشغول تخمه شکستن بودند.مدیران تازه منصوب شده ....بر خلاف سال قبل امسال اشکارا حق خوری کردند.طبق معمول جناحی گزینش کردند ..و.... حکایت همچنان باقی لوح تقدیری خشک و خالی......بگذریم رفیق با ما به ازین باش که.....
دیگر جناحی نمانده رفیق
شبهای تاریک ما شبیه افقهای صورتی سوخته است. این روشنی از نور نیست از آتش است. که به جانمان انداخته اند و .......
خوب بود نوشتن از گدار با اینکه فیلمش را ندیده ام.
هادی نقاشی های egon schiele را ببین
مرسی خوشم اومد، با اجازت ازش استفاده میکنم ( صفحه موج نو سینمای فرانسه تو فیس بوک)