۱
ژیان سواری ات را کن آقای ویراستار
چند شب پیش با سعید بردستانی صحبت می کردم. گفت که مجموعه اش را داده به نشر ققنوس. گفتم جای بسی خشنودی آقا...گفت ای بابا دس رو دلم نذار....و ماجرا را گفت.
گفت از ویراستار ققنوس.گفت نمی دانم کیست و ریده به متن. هرچه دلش خاسته به متن اضافه و کسر کرده. گفت از این آقا . گفت که محمد حسینی نامیست. و من اما می دانستم که او کیست. گفتم که سعید این همان ممد حسینی معروف است پسر. همان که جوایز معتبری را برده و خلق را هم بنده نمی داند و خود را پیرو گلشیری می داند و زبانش را هم پله ای از او بالاتر و البته ویراستار ققنوس هم هست واین گونه گند هم می زند به متنی که طرف با زحمت نشسته درش آورده و ریتم داده به زبان مثلن و اینجوری این بابا به نام ویراستار به قلع و قمع می پردازد. من گفتم و سعید باور نمی کرد. گفتم باور کن سعید باورکن.......
واقعن ویراستاری هم درین مملکت از آن حر فها شده. همین چند وقت پیش یکی از دوستان داستان هایش را داده بود به کسی که ویراستاری کند. ویراستار محترم ما برداشته بود داستان را پر از نقطه و کاما کرده بود و حتا جای فعل و فاعل ها را هم عوض کرده بود. وقتی نویسنده ی بخت برگشته ی ما متن را دیده بود که تبدیل به قصه ای دیگر شده است اعتراض کرده بود وطرف هم در جواب گفته بود که تو زبان فارسیت
ضعیف است و با لهجه ی جنوبی ات داستان نوشته ای!!!!در صورتی که این ریتم و زبان
داستانی یی بوده که راوی ما آن را درآورده بوده وگرنه که او بهتر از من و شما از نقطه و کاما سر درمی آورد. به نظرم این فرمان برای بعضی از ویراستارها زیادی بزرگ است
مثل راننده ی ژیانی که پشت لودر بنشیند. خب طبیعیست که فرمان از دستش در می رود بابا جان....
۲
میخواستم چیزی راجع به شکستن سنگ قبر شاملو بنوسیم دیدم بهترش را کورش اسدی نوشته:
زخم
سنگ قبر شاملو را شکستهاند.
مگر قرار بود آرامگاه درست کنند برایش.
حالا شما هی امضا جمع کنید.
ارواح خاک شاملو بس کنید از اینهمه امضا بازی. با این جیغ و دادِ امضا جمع کردن چه قندی آب شده تو دل این که تیشه زده به سنگ.
اصلاً دستش درد نکند که زد سنگ را شکست.
عکسش را که من دیدم تنم لرزید. عکس سنگ شکسته را میگویم. باور کن اثرش از صدتا سنگ ِ تمیز و شیک، قویتر بود. حالا خود ِخودِ خودش بود.
تمام امضای من و شما پیش این عکسی که شکستگی را ثبت کرده صفر است ـ یعنی پوچ. یعنی میخواهم بگویم سنگ قبر شاملو حالا که شکسته، سنگ قبرتر است ـ باور کنید. شکستگی تأثیرش قویتر است. شما هم جای جمع کردن امضا بردارید یک چیزی بنویسید درباره سنگ یا قبر یا شاملو یا شعر ـ هرچی، ولی دست از امضا بازی بردارید.
شاملو نه نیاز به قبر دارد نه سنگ قبر. اگر هم سنگی هست شکستهاش شکوه دیگری دارد. این را از قول یک داستان نویس دربست بپذیرید. چیزی که حالا توی این شکستگی جلوه کرده، قشنگ، هماهنگِ با هیئت شاملو است ـ شکوه زخمخورده.
سلام خوبی کوشی نیستی .. .
با اجازه وب یو ر ولینک کردم اینجوزی ((موهایش)) اولین داستانی که از شما شنیدم هیچ وقتم یادم نمی ره. .
(۱)ویرستار نباید خودش نویسنده باشد ... (۲)سنگ قبر فریدون فروغی را هم شکسته اند ... (!) با۶۲بروزم...
نمی نویسم گریه اما بغض دارد گلویم را می شکند یک جایی نوشته بودی می بوسمت و اشک و حالا شاملو و خیلی های دیگر می بوسیمتان و اشک
جریان ویراستاری هم جوک خوبی بود
درضمن این نقد عالی را از کجا نوشته بودید روی داستان بدبخت من یا ننویس یا درست بنویس
منم میبوسمت و خنده .نامردی همین.
سنگ قبر شاملو را فقط شاعرها می توانند به نمادی برای تعزیه تعرف کند.
برای آشنایی به وبلاگم دعوتتان می کنم.
سلام...بازم به روزم با سیاه و سفید...ازت نظر میخوام...ممنون میشم...
امروز رفتی دیدنش زنگ زد حالش خیلی خوب بود
بزرگوار ارتباطی حاصل فرمائید
سلام ..
سلام عزیز...
بابا عجب حکایتی شده..
راستی با من در تماس باش.. کارت دارم.شماره بذار
آقای هادی عزیز
رفتی که رفتی؟ یک تماس بگیر لطفا با ایمیل. یک عکس داری پیشم برایت بفرستم. شاید هم بدستت رسیده است. با پیک مخصوص!
دوست دارم چیزی بفرستی آدرس ات را داشته باشم.
۱) در این مطلب ژیان سواری آقای... یک جایی نوشته ای دلش خاسته... فکر نمی کنی واقعا اگر بعضی نوشته ها ویرایش نشود چه اتفاقی خواهد افتاد؟
۲) انصافا خودتان نگاهی بیندازید به اخباری که در مورد سخنرانی و سفر دو نویسنده به هرمزگان و قشم داده اید. بجز همان موضوع بند ۱ دوست دارم بدانم منطقه آزاد قشم از کجا آمد؟ همین طور شهر! سلخ و ... می دانم خودت بهترازمن هم می بینی. به شرط آن که نگاه کنی!
۳) اما سئوال اصلی ام این است. گفتی بز رفته بود بالا ماشین و از شاخه درخت می خورد. گفتم که این را نوشته ام اما جایی چاپ نکرده ام. باید به من بگویی کجا خوانده ای. هرچند خودم حدس می زنم و از این بابت هم خیلی دلخورم. این قدر که ...
رفتی پیش ک.ا بگو که گاف دادید.
استاد
۱-البته که نوشته باید ویرایش شود درین شکی نیست بحث ما چگونگی این عمل است
حتمن می دانید که همینگوی را ویراستارش همینگوی کرد وگرنه که می گویند نوشته هایش بی در و پیکر و نچسب بوده....
۲- من حساسیتی روی وب و بالطبع کلماتش ندارم انرژی ام را هم روی آن نمی گذارم. کار من چیز دیگری
۳- چاپ کرده اید....ذهنتان یاری نمیکند
سلام به روزم استاد
دگه عکست امنهادن تو وب.
...........؟سنگ قبر هم ابهت دارد جوان......
دلم برات تنگ شده کاشکی می دونستی+میدونم که نمی تونی حدس بزنی من کی هستم
فکر می کردم لااقل فکر کنی کیم ولی بی معرفتر از اونی هستی که فکرتو برای من خسته کنی
از کجا باید حدس بزنم؟ علم غیب دارم عزیز جان؟
لطفن ای میل کنن
منتظر مطلب جدید میمانم و به روزم...
راستش فکرم دوباره مشغول مساله این ویراستارهای لعنتی کردی. به هر حال ممنونم. کاش از گندهایی هم که زده بود مثال می آوردی.
من نمایشگاه هستم امسال. همون موقع زنگ بزنم بهم. دوست دارم ببینمت.
دیوانه ماه زده در ذهن من است
تو تیغ بر میداری تو تغییر میدهی
تو مرا باز میسازیتا عقلم سر جایش بیاید
خسته نباشی و دستت درد نکنه از دست این نشر ققنوس
بنده رمان بلغور می کنم از دستم در برود داستانی هم هی..
مجموعه ای را انجا فرستادم کارشناسش نوشته بود که دست مایه داستانی نداره و شبیه خاطره اس
این داستان ها در وبلاگ و ماهنامه پیرامون مورد توجه زیادی قرار گرفت اما...
هر چند امیدوارم نوشته هام دست شما نیافته وگرنه مثل خانم ارسطویی اشکم رو در می اری
باید مثل ما در غربت زندگی کنی تا بفهمی که چرا بعضی وقتا احساس به عقل زور می گوید
موفق باشی