چند شب پیش دچار تب و لرز شدیدی شدم .من تب را دوست دارم. تنها تب است که دروغ نمیگوید و از این حرفها.دوست ندارم از آن حالت رویایی خارج شوم. به ساختار آن کاری ندارم، به حرف دیگران کاری ندارم برعکس در چنین شرایطی خود را بسیار هم سالم نشان می دهم تا حرف و حدیثی در پی بدست آوردن مجدد سلامتی ام نباشد قرص و دارویی هم مصرف نمی کنم برای اینکه هر تلاشی برای خروج از این وضعیت به نظرم مسخره می آید.وقتی که تب دارم سالم تر از همیشه ام. قدم می زنم وسرحال تر ازهمیشه- با اینکه تلوتلو میخورم-به دنیا نگاه می کنم.تب یک هدیه ی باد آورده است، یک تقدیم ناگهانی از سوی جسم به انسان اندیشمند.آدمی که می نویسد همواره خود را به عالم رویا پرتاب میکند،تا با کشف و شهود به ناشناخته هایش برسد. این انسان به هذیان احتیاج دارد. هذیان تنها معبری ست که رویا و واقعیت را به هم متصل می کند. هذیان ها ما را نجات می دهند. تب اگر هیچ نداشته باشد برای من سرشار از هذیان است.یادم است چند سال پیش دچار آنفلونزای شدیدی شدم بطوری که دیگر نمی دیدم چی به چی است و کی به کی.دنیا جلوی چشمم سیاه و تیره بود و کش و قوس می آمد البته به آن احتیاج چندانی نداشتم وبیشتر دلبسته ی آن سفیدی ها بودم، هذیان های واقعی آنجا شکل می گرفتند وقتی سالم شدم دیدم چه را از دست داده ام.. بعد فهمیدم سلامتی به تن نیست، سلامتی به هذیان هاست هرچه هذیان بیشتر انسان سالم تر زیرا اگر آنها نباشند آفرینشی در کار نیست.کاش آنفلونزا می گرفتم از نوع مرغی اش ترجیحن.
2
داستان خوب از منظر من باید تصویر تو را نه مثل یک آینه ی ساده بلکه مانند آینه هایی که کج و معوج می کنند و خنده دار جلوه دهد و نمایان سازد.درین نوع نگاه جدیتی نهفته است که در آن نگاه خشک و رسمی اش یافت نمی شود.
3
4
یک نفر گفت چرا به روز نیستی؟
گفتم من همیشه به روزم. نه تنها به روزم بلکه به شب نیز هستم.من یک وبلاگ سیارم. آن وب اصیل و اصلی توی ذهن من است. آن وبلاگ باید به روز باشد.....این که مهم نیست.
5
شخصیت های داستانی همه حرامزاده اند.از زیر بته به عمل آمده اند. از زیر بته ی نویسنده.
6
همه ی ما یک کارامازوف هستیم.
سلام عزیز. اولین کس که خریدار شدش من بودم...
همه آزاد آزادن.. همه بی درد بی دردن....
تو روزنامه نمی خونی نهنگا خودکشی کردن
سلام منم دوستت دارم اما نمی دونم چرا تو از گریزانی؟راستی فرصت کردی یه کم گوشت نهنگ برا منم بذار میخوام بدم پدر خانمم که رو به موته و قراره بزودی ارث و میراثو تقسیم کنن ...بای
انشاا.. ای دفه تب و لرز بگیری تا حال اساسی بکنی.سر بزن
حکایت نهنگ ها جالب بود ... و غم انگیز.
وبت عالیه ۱سر خوشم امد نظرت با تبادل لینک چیه
سلام وبلاگت زیباست ممنون که به من سر زدی ...... آره منم از دیروز تب کردم ...... خیلی حس قشنگیه .... منم دوسش دارم ....
درود
دوست گرامی برای تازه ترین خبرهای سد سیوند و تبادل لینگ به تارنگار من سری بزنید.مطالب جالبی مینویسید
سلام هادی جان به گفته عبد الحسین همیشه تو اتبشه از او تونی که خودت دلت شوا از پارت ۴ خیلی خوشم هند نهنگ هم بها له
هادی عزیز سلام.....دنیا روی سبیل های ما می چرخد/
آب می خورد /
فکرمی کند کمال الملک تزریق کند داوینچی می شود /
{نه !! /
آنا جان....... کسی که سیگارتیرمی گذارد گوشه لبش/
بسوزد دلش/
به خیابان انقلاب وصل نمی شود..../به امید دوباره دیدن شما
اول اولین کسی رو میبینم که از تب و لرز خوشش می آید
دوم به من ... لینک بدهید.
سلام .
بلاگ خوبی اتهستن و خوب هم انویسی ... موفق بشی . ~~~~~~~~ خدافظ ~~~~~~~~~~
می بی خونمت
سلام بروزم
سلام با موضوعاتی در مورد مشکلات شهرمان بروزم
سلام عزیز... به این سایت سر بزن وون در مورد ابوتراب خسروی بخونhttp://www.parparoonaka.com/album/index.htm
سلام جیگر... ما هم تو یه حاله دیگه هستیم. شیراز نیومدی؟؟ من دارم میرم لار بعد هم برا یه مدت یه جای دور که به خودت می گم...
بروزم .