اهل هوا

نت نوشته‌های هادی کیکاووسی

اهل هوا

نت نوشته‌های هادی کیکاووسی

من مرگ را سرودی خواندم........
 
نامه دبیر سرویس پارلمانی " ایلنا"به  محموداحمدی‌‏نژاد

ایلنا: دبیر سرویس پارلمانی خبرگزاری کار ایران" ایلنا" در نامه‌‏ای سرگشاده خطاب به رییس‌‏جمهوری، خواستار اقدام ایشان برای آزادی الهام افروتن خبرنگار نشریه"تمدن هرمزگان" شد.


متن کامل نامه مسیح علی‌‏نژاد به محمود احمدی‌‏نژاد، رییس جمهوری اسلامی ایران درپی می‌‏آید:
جناب آقای محمود احمدی‌‏نژاد
رییس‌‏جمهوری اسلامی ایران!
با سلام و احترام
اعتراف می‌‏کنم نخستین بار است که دوست دارم نام شما را به عنوان رییس‌‏جمهور خطاب کنم، چون اکنون واقفم که فقط بار سنگین اجرای قانون اساسی و سوگندی که برای اجرای کامل آن خورده‌‏اید، کافی است تا کوه هم از زیر بار چنین مسؤولیتی شانه خالی کند، توش و توان و تحمل برایتان آرزومندم.

جناب آقای رییس‌‏جمهور!
چه اهمیتی دارد که مانند بسیاری از دوستان روزنامه نگارم در ایام انتخابات در مقابل عکس‌‏های شما بی‌‏تفاوت شانه بالا ‌‏‌‏انداختم و پس از انتخاب شما نیز سخت گریستم و گریستیم؟ مهم این است که شما اعتقاد به کریم خطابخش و پوزش‌‏پذیری دارید که ستارالعیوب است و چون همسایه که نمی‌‏بیند و می‌‏خروشد، می‌‏بیند و می‌‏پوشد. مهم این است که مسلمانید و باید در دولت به نام شما با دوستان مروت و با دشمنان مدارا شود.
سخن دراز نکنم که می‌‏ترسم درازای سخنم موجب ابطال رسالتم گردد و مرگ دختر جوانی را به نظاره بنشینم که شرح حالش برانم داشت تا قلم گیرم و با توکل بر خدا به شما نامه ای بنویسم که" حرکت کردن بهتر از ماندن است".
جناب رییس‌‏جمهور!
مجبورم تا از شخصی یاد کنم که شاید باری از دوش روزنامه‌‏نگاران برنداشت اما در تاریخ خواهد ماند که" سنگ صبور این جماعت بود"، خاتمی را می‌‏گویم که شما اکنون برجایش تکیه زده‌‏اید با قدرت بیشتر و امکانات افزونتر.
انتخاب من در سوم تیر شما نبودید اما تردید ندارم که دوست دارید برای دختر بی‌‏گناهی که از بدحادثه روزنامه‌‏نگار شده- و من مطمئن هستم که اگر دینار و درمی داشت، هیچگاه دست به این خطر خطیر نمی‌‏زد تا کوس رسوایی‌‏اش عالم و آدم را بردارد- کاری بکنید.
جناب احمدی نژاد!
الهام افروتن را نمی‌‏شناسم اما تردید ندارم که نه از سیاست سردر می‌‏آورد، نه قانون مطبوعات می‌‏داند و نه درک درستی از پذیرش مسؤولیت در رسانه داشت که اگر چنین بود، به راحتی پشتش خالی نمی‌‏شد تا به عنوان مدیرمسؤول پاسخگو باشد و مسؤول روزنامه....،.
می‌‏دانم 21 ساله است ، از سوم بهمن در زندان به سر می‌‏برد. به اتهام انتشار طنزی که تاریخ ورود بیماری ایدز در ایران را سال 1357 اعلام کرده بود. این مقاله پیش از این بر روی سایت های اینترنتی انتشار یافته بود و دست اندرکاران نشریه "تمدن هرمزگان" به اشتباه مطلب را در صفحه بهداشت شماره58 نشریه صفحه بندی کرده بودند.
کار روزنامه‌‏نگاری و رسانه‌‏ای طاقت‌‏فرساست و شاید طاقت افروتن در مسیری که ما هرروز لمسش می‌‏کنیم، طاق شده و فرسوده گشته که مرتکب چنین اشتباهی شده است، اشتباهی که می‌‏دانم قابل توجیه نیست، نه برای او و نه برای مدیرمسؤولی که این گونه مواقع باید با جسارت مسؤولیت اشتباه رخ داده را برعهده بگیرد و پوزش بطلبد.
الهام افروتن، از جنس مرفهین بی‌‏درد نیست، از دار و دسته کوخ نشینانی است که تار مویشان بر کاخ‌‏نشینان برتری دارد و اینک متهم به توهین به شخصیتی است که اگر بود دست عطوفت برسر الهام‌‏ها می‌‏کشید، او جوان است ، با هزاران آرزو، آرزوهایی که جنس‌‏شان را حتما در سفرتان به این استان‌‏ دیده و لمس کرده‌‏اید.
آقای احمدی‌‏نژاد!
وقتی خبرنگار
CNN مصاحبه شما را آنگونه تحریف کرد و شما خطایش را بخشیدید، جسارت یافتم تا از شما به عنوان مسؤول اجرای قانون اساسی بخواهم، تلاش کنید بر خطای الهام افروتن هم به دیده اغماض نگریسته شود تا مبادا تنها نظاره‌‏گر غریب نوازی شما باشیم و خود سالها بر این خانه غریب افتاده باشیم.
آقای رییس‌‏جمهور!
من فقط به مادر پیرش می‌‏اندیشم که چه ‌‏کشیده و می‌‏کشد، وقتی سایه پدر هم بالای سر آن خانواده نباشد. صدای من، فریاد دادخواهی اوست، و اکنون چشم انتظار اقدام از سوی شما که مهرورزی را آیین گفت‌‏وگو قرار داده‌‏اید.
اینک که خیلی‌‏ها کمر همت بسته‌‏اند تا چهره‌‏ای خشن از مسلمانان نشان دهند، نگذاریم که "ابلیس پیروز مست سور عزای ما را به سفره نشیند."
این روزها خبرهای خوبی از الهام افروتن نمی‌‏رسد، و حتی خبر خودکشی او را نیز کسی تکذیب نمی‌‏کند، الهام افروتن فرزند همین نظام است و چشم انتظار مهرورزی، حتی اگر مستحق این مهرورزی نباشد.

*********************************************************************************************************
با شرف باش رفیق
 
  در این میان باید یک باریکلا وصدآفرین به وبلاگ نویسان هرمزگانی اعطا کرد که این گونه خاموشند و حتا یک اطلاع رسانی  خشک وخالی هم انجام نمیدهند و به کارهای احمقانه شان مشغولند.عکاس های ما مشغول گرفتن عکس از در ودیوار و جفنگیات به قول خدشان پست مدرنند و مدعیان وب های بندرعباسی هم که نشسته اند و به مزخرفات صدتایه غاز مشغولند و حتا برخی پا را از این هم فراتر نهاده اند و  الهام را به باد انتقاد گرفته اند.من هم عمل اورا جالب نمی دانم اما محکوم کردن یک آدم محکوم دیگر از آن حرف هاست.به جای آن که بکوشند قضیه ی مشکل روانی الهام را به اثبات برسانند برای ما کاسه ی داغ تر از آش شده اند.
  نه برادر راه را اشتباهی آمده ای ....نوشتن را با سرکوچه ایستادن و تخمه شکستن یا توی پاساژ چرخیدن اشتباه گرفته ای
نوشتن شرف می خواهد که تو نداری.
با شرف باش رفیق درین زمستان.......
 
نظرات 15 + ارسال نظر
masoud شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:27 ب.ظ http://www.looyatan.blogsky.com

دبیر سرویس پارلمانی خبرگزاری کار ایران" ایلنا" در نامه‏ای سرگشاده خطاب به رییس‏جمهوری، خواستار اقدام ایشان برای آزادی الهام افروتن خبرنگار نشریه"تمدن هرمزگان" شد.

متن کامل نامه مسیح علی‏نژاد به محمود احمدی‏نژاد، رییس جمهوری اسلامی ایران درپی می‏آید:
جناب آقای محمود احمدی‏نژاد
رییس‏جمهوری اسلامی ایران!
با سلام و احترام
اعتراف می‏کنم نخستین بار است که دوست دارم نام شما را به عنوان رییس‏جمهور خطاب کنم، چون اکنون واقفم که فقط بار سنگین اجرای قانون اساسی و سوگندی که برای اجرای کامل آن خورده‏اید، کافی است تا کوه هم از زیر بار چنین مسؤولیتی شانه خالی کند، توش و توان و تحمل برایتان آرزومندم.
جناب آقای رییس‏جمهور!
چه اهمیتی دارد که مانند بسیاری از دوستان روزنامه نگارم در ایام انتخابات در مقابل عکس‏های شما بی‏تفاوت شانه بالا ‏‏انداختم و پس از انتخاب شما نیز سخت گریستم و گریستیم؟ مهم این است که شما اعتقاد به کریم خطابخش و پوزش‏پذیری دارید که ستارالعیوب است و چون همسایه که نمی‏بیند و می‏خروشد، می‏بیند و می‏پوشد. مهم این است که مسلمانید و باید در دولت به نام شما با دوستان مروت و با دشمنان مدارا شود.
سخن دراز نکنم که می‏ترسم درازای سخنم موجب ابطال رسالتم گردد و مرگ دختر جوانی را به نظاره بنشینم که شرح حالش برانم داشت تا قلم گیرم و با توکل بر خدا به شما نامه ای بنویسم که" حرکت کردن بهتر از ماندن است".
جناب رییس‏جمهور!
مجبورم تا از شخصی یاد کنم که شاید باری از دوش روزنامه‏نگاران برنداشت اما در تاریخ خواهد ماند که" سنگ صبور این جماعت بود"، خاتمی را می‏گویم که شما اکنون برجایش تکیه زده‏اید با قدرت بیشتر و امکانات افزونتر.
انتخاب من در سوم تیر شما نبودید اما تردید ندارم که دوست دارید برای دختر بی‏گناهی که از بدحادثه روزنامه‏نگار شده- و من مطمئن هستم که اگر دینار و درمی داشت، هیچگاه دست به این خطر خطیر نمی‏زد تا کوس رسوایی‏اش عالم و آدم را بردارد- کاری بکنید.
جناب احمدی نژاد!
الهام افروتن را نمی‏شناسم اما تردید ندارم که نه از سیاست سردر می‏آورد، نه قانون مطبوعات می‏داند و نه درک درستی از پذیرش مسؤولیت در رسانه داشت که اگر چنین بود، به راحتی پشتش خالی نمی‏شد تا به عنوان مدیرمسؤول پاسخگو باشد و مسؤول روزنامه....،.
می‏دانم 21 ساله است ، از سوم بهمن در زندان به سر می‏برد. به اتهام انتشار طنزی که تاریخ ورود بیماری ایدز در ایران را سال 1357 اعلام کرده بود. این مقاله پیش از این بر روی سایت های اینترنتی انتشار یافته بود و دست اندرکاران نشریه "تمدن هرمزگان" به اشتباه مطلب را در صفحه بهداشت شماره58 نشریه صفحه بندی کرده بودند.
کار روزنامه‏نگاری و رسانه‏ای طاقت‏فرساست و شاید طاقت افروتن در مسیری که ما هرروز لمسش می‏کنیم، طاق شده و فرسوده گشته که مرتکب چنین اشتباهی شده است، اشتباهی که می‏دانم قابل توجیه نیست، نه برای او و نه برای مدیرمسؤولی که این گونه مواقع باید با جسارت مسؤولیت اشتباه رخ داده را برعهده بگیرد و پوزش بطلبد.
الهام افروتن، از جنس مرفهین بی‏درد نیست، از دار و دسته کوخ نشینانی است که تار مویشان بر کاخ‏نشینان برتری دارد و اینک متهم به توهین به شخصیتی است که اگر بود دست عطوفت برسر الهام‏ها می‏کشید، او جوان است ، با هزاران آرزو، آرزوهایی که جنس‏شان را حتما در سفرتان به این استان‏ دیده و لمس کرده‏اید.
آقای احمدی‏نژاد!
وقتی خبرنگارCNN مصاحبه شما را آنگونه تحریف کرد و شما خطایش را بخشیدید، جسارت یافتم تا از شما به عنوان مسؤول اجرای قانون اساسی بخواهم، تلاش کنید بر خطای الهام افروتن هم به دیده اغماض نگریسته شود تا مبادا تنها نظاره‏گر غریب نوازی شما باشیم و خود سالها بر این خانه غریب افتاده باشیم.
آقای رییس‏جمهور!
من فقط به مادر پیرش می‏اندیشم که چه ‏کشیده و می‏کشد، وقتی سایه پدر هم بالای سر آن خانواده نباشد. صدای من، فریاد دادخواهی اوست، و اکنون چشم انتظار اقدام از سوی شما که مهرورزی را آیین گفت‏وگو قرار داده‏اید.
اینک که خیلی‏ها کمر همت بسته‏اند تا چهره‏ای خشن از مسلمانان نشان دهند، نگذاریم که "ابلیس پیروز مست سور عزای ما را به سفره نشیند."
این روزها خبرهای خوبی از الهام افروتن نمی‏رسد، و حتی خبر خودکشی او را نیز کسی تکذیب نمی‏کند، الهام افروتن فرزند همین نظام است و چشم انتظار مهرورزی، حتی اگر مستحق این مهرورزی نباشد.
مسیح علی‏نژاد

حسن بردال شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:28 ب.ظ http://loor.blogsky.com

دوست عزیز
نمی دونم چی شده که اینطور تند و عصبی شدی.
۱. تو که در بندر بودی و می دونی که اینجا اونقدرها بزرگ نیست و برخی آدم ها هم. این نوع اطلاع رسانی و خبرپراکنی ها رو تحمل نمی کنن. کما اینکه در مورد همین قضیه اتفاقی برای دوستی در حال افتادن بود. تنها به خاطر اطلاع رسانی به موقع!
۲. دلیل نمی شه که هر کسی که نسبت به این موضوع اطلاع رسانی نکرده مشغول به کارهای احمقانه و جفنگیات باشه.
۳. ما هم نگران الهام افروتن هستیم.

برزو شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:54 ب.ظ

دمت گرم بابا

نگین شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:06 ب.ظ http://negin230.blogsky.com

سلام ... ممنون که به من هم سر زدین .. موفق باشید .. بای

غلام شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 06:48 ب.ظ

نباید تند و غیر منطقی قضاوت کرد . پیله حبر ها را پوشش داده البته خبرهای موثق را . نباید عجولانه نوشت تو خودت نویسنده و ژورنالیست هستی . ته پیله سر بزن و ...

مسعود رحمتی شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:37 ب.ظ http://www.looyatan.blogsky.com

سلام هادی به من سر بزن

هادی بهروز یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:11 ق.ظ http://56.blogfa.com

سلام هادی جان..
خاموش باید ماند یا نه؟! همین قدر می دونم که ما همیشه وقتی که به هم احتیاج داریم پشت همو خالی می کنیم..( اندر فوائد روشنفکری)...اما بعد..اگر چنین اتفاقی تو فرانسه افتاده بود به قول جناب نبوی : مردم خشتک رئیس جمهورشون رو سرش می کشیدن...ولی چه خوب که مردم ما خیلی با حیا تشریف دارن و مهمتر اینکه اینجا فرانسه نیست!!

صبرا یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 07:56 ق.ظ http://sabra.blogsky.com

این زمستان هم می گذرد .
و رو سیاهیش به ذغال می ماند .
و نفس تنگی نوروز بدترکیبش برای من .
فریادی نمانده است .

نه
این زمستان نمی گذرد
این برف را سر باز ایستادن نیست عزیز

بندر خوبم یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:27 ب.ظ

سلام دوست عزیز . من هم از این ماجرا خیلی متاثر شدم .
ولی به نظر شما چه کاری از دست ما بر می یاد ؟ با این دست خالی ؟
به قول شاعر :
دست خالی به تو سر زدن خوبن دل خالی به خنجر زدن خوبن
فکر کنم همون خنجر برای دل ما صحیح تر باشه .

حلاج بندری یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 07:01 ب.ظ

درود بر تو رفیق نا شنا خته ولی هم صدا و همفریاد

الهام افروتن نو شکوفه درختی که به دست جلادان اسلام این چنین در خفا پر پر می شود و گویا شهرما خوابی سنگین فرا گرفته نه صدای نه بانگی و حتی نه نوشته
بر ما چه رفته که اینچنین خاموش از کنار سایها می گذریم
نکند ما هم سایه بیش نیستم گو یا او از ما نبود .
چه کسی فریاد خواهد زد روزی که سراغ ما امدن
گویا محرم ما پایانی ندارد ایا کسی حاضر خواهد
بود برای الهام تنپوشی سیاه تن کند ؟
امید است که همه شایعه باشد تا محرمی دیگر

مهدیسما یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:01 ب.ظ http://www.mahdisma.blogsky.com/

نمی دونم چرا کسایی که از حال الهام خبر ندارند این جور بی محابا به همه می تازند.آدم جان!وقتی الهام اومد بندر و همچنین خودت الهام بهت می گه کیا کمکش کردن.در ضمن الهام حالش خوبه خوبه.

چوک محله یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:48 ب.ظ http://www.sarekoocha.blogsky.com/

منظورت از سر کوچه ووستادن مه هسترم دگه مگه نه . اشکال اینینن . هرطوری دست اتهه به ما بزن ( یه دستی ) .
چشم . ما هم بی کار نا نینیم و خبری اگر مو بشت انویسم . ولی اخبار شما از کجا معلوم که راست بشت ؟
بی احترامی ناکنم ولی یه سری به http://hami.blogfa.com/ ( پیله ) بزن و خودت قضاوت بکن . به نظر خودت ما گپ تو باور بکنیم یا پیله ؟ همی .

در ثانی سر کوچه ووستادن . یه سری از مسائل اجتماعی بیان اکنت البته اگه توی بحرش بری و چوک محله بشی . اگه ...
اگه ...

پانجامورا دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:09 ق.ظ

دردگریه ها
یک جای سینه ام دارد می سوزد . می سوزد از زخمی که شمشیر های هزار سر بر ما فرو می آرند. الهام افروتن مرد. به همین راحتی . هیچ چیز عوض نشده است تنها قربانیانند که هی رنگ عوض می کنند و هر لحظه به جامه دیگر در می آیند. چه گله رنگارنگی هستیم ما. گله قربانیان خوشبخت. الهام, الهام .....غربت زده ی گم گشته ما. هنوز باورم نمی شود که تو انقدر احمق شده باشی که تمامت را به نا تمامی این راه بی بازگشت ببخشی. یا حتی انقدر فدا کار که جان بر سر آرمانی بگذاری که امروز فکرش هم احمقانه و دور از دست رس شده است. کاش یکبار دیگر می دیدمت آنوقت فقط یک سوال داشتم چرا الهام ....؟ تو از قماش این آدمها نبودی. می دانم که حالا نقش باکره مقدس را پیدا می کنی و اسمت مسیح وار از صلیب نان به نرخ روز خور ها بالا می رود .حالا هر کس از گوشت تکه تکه شده تو سهمش را می خواهد. اما من باور نمی کنم . تو چگوارای این سرزمین نبودی. تو دخترک ساده دبیرستان ما بودی. قاتل تو زندانبانهایت نیستند . قاتل تو حماقت اطرافیان احمقت بود. آدمهایی که بی آنکه تو را بشناسند بیهوده از استعدادت ذوق کرده بودند و چشمهای کورشان بسته بود بر نادانسته های تو از این بازی خطرناک . البته این خصوصیت همه ی قربانی هاست. چشمهایشان را می بندند تا هر که از راه می رسد بیشتر به سمت دره هولشان بدهد. آه الهام ..... قربانی گله ما ..... می دانم خود تو هم این نقش را باور نخواهی کرد . من و تو می دانیم . تو سیاست را مثل بازی های مدرسه می دیدی. ومن می دانستم . گریه های تو در آن شب سرد زمستانی واقعی تر بود تا این فریاد های در راه آزادیت. کاش اینطور از ما انتقام نمی گرفتی . حیف آن همه زیبایی که به خاک می رود. حیف آن همه جوانی حیف آن همه روز آن همه رنگ ..... اه الهام کاش هرگز نمی شناختمت. کاش نقش چشمهایت یک لحظه لابه لای این کوچه ها گم می شد. بغضی درونم را می سوزاند . باورت نمی شود نه! آدمی که همیشه مخالفت بود اینطور برایت اشک بریزد. حالا می دانی که دشمنی من با تو نبود با حماقتت بود با چشم بسته به میدان مین پا گذاشتن بود به خدا دوران این طور اسطوره شدنها به سر آمده بس است تا کی عزیز هایمان را تک تک به قتل گاه بفرستیم و برایشان هورا بکشیم که مردنتان مبارک خسته ام خسته ام از این قوم مرده پرست که همه ما را به مسلخ می فرستند تا برای قرنهایشان شهید در راه وطن داشته باشند. مادر بزرگم همه چیز را واگذار می کرد به خدا. نفرین می کرد حالا که حتی قبرت را هم نشانمان نمی دهند حتی تن تکه تکه ات را از ما می دزدند فکر می کنم که پیر زن حق داشت چه می شود کرد جز این که واگذارشان کنیم که خدا جزایشان را بدهد مسخره است نه اما ما همینیم. قوم در خود فرو رفته. ترس خورده که جز گریه و نفرین و ناله هیچ نداریم هیچ کس دلش به حال من و تو نمی سوزد هیچکس کاری نمی کند. تنها برای جنازه هایمان گریه می کنند و چون بچه ها زیرپتو هایشان پنهان می شوند. ما تنهاییم. تنها ..........

فرزان دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 04:20 ب.ظ http://www.doniayefani.blogfa.com

ما هم نگران هستیم با اینکه این دانم رو نه می شناسیم نه چیزی اما کاری از دستمون بر نمیاد جز جستجو در گوگل و به سایت فیلتر شده بر خورد کردن....

سلیمان دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 04:26 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد